سیرجان فان مطالب طنز و جالب بخون که پشیمون نمیشی! آخرین مطالب
مــَـرد سرتو بالا بگیر! از چی خجالت میکشی ؟ خجالت رو باید کسانی بکشن که نان رو از سفره ی تو دزدیدند و حساب بانکیشون رو توی کشورهای دیگه پر کردن ! خجالت رو باید اونایی بکشن که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دن و غیر از ریا چیزی توی زندگی ندارن ! خجالت رو باید اونایی بکشن که به دنبال رای تو برای مشروعیت بخشیدن به سفره ی بی نان تو هستن ! خجالت رو باید اونی بکشه که به دنبال سیلی تو به صورت استکبار جهانیه ! در حالیکه براش مهم نیست که تو این سیلی رو برای سرخ کردن صورت خودت لازم داری ! سرتـــو بــالــا بـگیـــــــــر مـــــَـــــرد ..! موضوع مطلب : خونه ی مادر بزرگه / الان آپارتمانه خونه ی مادر بزرگه / استخر و لابی داره خونه ی مادر بزرگه / wifi ی مفتی داره خونه ی مادر بزرگه / دیش و LNB داره کنار خونه ی اون / همیشه پارتی برپاست پارتیهای محله / پر شور و شوق و غوغاست مادر بزرگه الان / مازراتی سواره رنگ موهاشم هر روز / جور واجورو باحاله مادر بزرگه الان / شلوار جین می پوشه کفش کالج و کیفش / همیشه روبه روشه مادر بزرگه هرشب / Gem Tv رو میبینه خرم سلطان و سنبل / لامیارو میبینه خونه ی مادر بزرگه / هنوز خیلی باحاله خونه ی مادر بزرگه / حرفای خاصی داره ! موضوع مطلب :
خانومی واسه تولد شوهرش پیشنهاد داد برن یه رستوران خیلی شیک وقتی رسیدن به رستوران , دربون رستوران گفت: سلام بهروز جان ... حالت چطوره ؟؟؟ زنه یه کم غافلگیر شد و به شوهره گفت : بهروز , تو قبلا اینجا بودی ؟؟ شوهر: نه بابا این یارو رو توی باشگاه دیده بودم ... وقتی نشستن , گارسون اومد و گفت :همون همیشگی رو بیارم ؟ زنه یه مقدار ناراحت شد و گفت : از کجا میدونه تو چی میخوری ؟ شوهر :اینم توی همون باشگاه بود یه بار وقت خوردن غذا منو دید . خواننده رستوران از پشت بلندگو گفت : سلام بهروز جان ... آهنگ مورد علاقتو میخونم برات .... زنه دیگه عصبانی شد و کیفشو برداشت از رستوران اومد بیرون. شوهره دوید دنبالش . زنه سوار تاکسی شد .... بهروز جلو بسته شدن در تاکسی رو گرفت و خواست توضیح بده که حتما اشتباهی پیش اومده و منو با یکی دیگه اشتباهی گرفتن ... زنه سرش داد زد و انواع فحشا رو بهش داد ... یهو راننده تاکسی برگشت گفت : بهروز...! اینی که امشب مخشو زدی خیلی بی ادبه ها ....!! موضوع مطلب : این مطلب فقط جنبه شوخی وداره و قصد توهین به شخص خاصی نداره
بانکدار : کسی هنگامی که هوا آفتابی است چترش را به شما قرض می دهد و درست تا باران شروع می شود آن را می خواهد. مشاور:کسی که ساعت شما را از دستت بازکرده وبعد به شما می گه ساعت چنده سیاستمدار : کسی است که می تواند به شما بگوید به جهنم بروید منتها به نحوی که شما برای این سفر لحظه شماری کنید. اقتصاددان : کسی است که فردا خواهد فهمید چرا چیزهایی که دیروز پیش بینی کرده بود امروز اتفاق نیفتاد. روزنامه نگار :کسی است که 50% از وقتش به نگفتن چیزهایی که می داند می گذرد و 50% بقیه وقتش به صحبت کردن در مورد چیزهایی که نمی داند. ریاضیدان : مرد کوری است که در یک اتاق تاریک به دنبال گربه سیاهی می گردد که آنجا نیست. هنرمند مدرن : کسی است که رنگ را بر روی بوم می پاشد و با پارچه ای آن را بهم می زند و سپس پارچه را می فروشد. فیلسوف : کسی است که برای عده ای که خوابند حرف می زند. استاد : کسی است که کاری ندارد ولی حداقل می داند چرا. روانشناس : کسی است که از شما پول می گیرد تا سوالاتی را بپرسد که همسرتان مجانی از شما می پرسد. معلم مدرسه : کسی است که عادت کرده فکر کند که بچه ها را دوست دارد. جامعه شناس : کسی است که وقتی ماشین خوشگلی از خیابان رد می شود و همه مردم به آن نگاه می کنند ، او به مردم نگاه می کند. برنامه نویس: کسی است که مشکلی که از وجودش بی خبر بودید را به روشی که نمی فهمید حل می کند. موضوع مطلب : پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|