سیرجان فان مطالب طنز و جالب بخون که پشیمون نمیشی! آخرین مطالب موضوع مطلب : خوابـگاه دخــتـران ( شب )
سکـانس اول: (دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.) شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟! لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟ طی یک نظرسنجی از یک دانشجوی ورودی جدید و یک دانشجوی ترم آخری خواسته شد که با دیدن هر کدام از کلمات زیر ذهنیت و تصور خود را در مورد آن کلمه در یک جمله کوتاه بنویسند. جمله اول مربوط به دانشجوی ورودی جدید و جمله دوم مربوط به دانشجوی ترم آخری… رییس دانشگاه 2)به دلیل اینکه در طی این چهار پنج سال یک بار هم ایشونو نتونستم ببینم، هیچ ذهنیتی ندارم یک وعده غذای سلف 2)چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز کارت دانشجویی 2)تنها استفاده از این کارت گرفتن فیلم از ویدئو کلوب است خوابگاه 2)مکانی برای همزیستی مسالمت آمیز با سوسک و موش شب امتحان 2)شبی که تا صبح باید مثل خر درس خوند جزوه خوش خط دختر ها 2)طلای کاغذی تقلب 2)تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن در امتحان مشروط شدن 2)نمک تحصیل در دانشگاه وام دانشجویی 2)مثل مهریه میمونه کی داده کی گرفته ازدواج دانشجویی 2)کو؟ کجاس؟کسی رو سراغ داری برام؟ حراست 2) ارگانی برای حفاطت از دانشگاه از گزند دانشجویان دانشجو 2)ها ایی دانشجو که وگفتی یعنی چه؟؟؟!!!!
موضوع مطلب :
1.) دکمه ctrl + f رو فشار بده 2.) توش عدده 9 رو بنویس 3.) بعد رو دکمه Highlight all. یا find text کلیک کن ... ببین چی میشه .... !!!!!!!!!!!!!!! نظر یادتون نره! موضوع مطلب :
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه*هاى کلاس عکس یادگارى بگیرد. معلم هم داشت همه بچه ها را تشویق میکرد که دور هم جمع شوند.
معلم گفت: ببینید چقدر قشنگه که سال ها بعد وقتى همه تون بزرگ شدید به این عکس نگاه کنید و بگوئید : این احمده، الان دکتره. یا اون مهرداده، الان وکیله. یکى از بچه ها از ته کلاس گفت: این هم آقا معلمه، الان مرده.
? داستانک های طنز ?
معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه ها درس مى داد. براى این که موضوع براى بچه ها روشن تر
شود گفت بچه ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى دانید خون در سرم جمع مى شود و صورتم قرمز مى شود. بچه ها گفتند: بله معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده ام خون در پاهایم جمع نمى شود؟ یکى از بچه ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.
? استاتوس های خنده دار ?
بچه ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته
بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست... در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود... یکى از بچه ها رویش نوشت: هر چند تا مى خواهید بردارید! خدا مواظب سیب هاست !
بقیه این جوک ها و داستانک ها در ادامه مطلب
اسمس خنده دار جدید
پیـدا کـردن بستـنی از تـوی فـریـزر هـمـیشه لـذّت بـخـش بـوده
?اسمس خنده دار جدید?
?اسمس خنده دار جدید?
پدر بزرگم داشت تعریف می کرد …
پیوندها
لوگو آمار وبلاگ
|